درامتداد تاریکی

 

هر روز داخل سرویس بهداشتی پارک، خودم را ۷۰ قلم آرایش می کردم و سپس همراه دوستم در خیابان ها پرسه می زدم و زمانی که می خواستم به خانه برگردم دوباره به داخل سرویس بهداشتی پارک می رفتم و رنگ و لعاب بدبختی را از روی صورتم می شستم و پاک می کردم.

اصلا به ذهنم خطور نمی کرد این پنهان کاری ها و عمل اشتباه به قیمت تباه شدن سرنوشتم تمام شود و مسیر زندگی ام در لانه فساد به بن بست برسد.

دختر جوان با چشمانی اشک بار افزود: من و هم کلاسی ام به بهانه های مختلف از خانه بیرون می زدیم و پدر و مادرم از کارهایم خبر نداشتند تا این که یک روز خواهر بزرگم و شوهرش مرا توی خیابان دیدند و با همان وضعیت زننده همراه خود به خانه بردند.

آن روز یک کتک مفصل از دست پدر و برادرم نوش جان کردم و در خانه زندانی شدم. چند روز گذشت و دوستم که نگرانم شده بود تماس گرفت. وقتی برایش تعریف کردم چه غوغایی در خانه ما به پا شده است او پیشنهاد داد فرار کنم. به این ترتیب بود که وسایلم را جمع کردم و از خانه بیرون زدم. دوستم طبق قرار قبلی به پارکی آمد که هر روز همدیگر را می دیدیم . او نشانی منزلی را به دستم داد و گفت: سرشب به این آدرس برو تا یکی از آشنایان به تو پناه بدهد.

دختر جوان افزود: هوا تاریک شده بود که به نشانی موردنظر رفتم و پا به داخل خانه ای گذاشتم که لانه فساد و مخفی گاه دختران فراری بود. این منزل کوچک، خانه مجردی پسری بود که چند روز مرا در خانه اش زندانی کرد و...!

از کرده خودم پشیمان شده بودم اما با توجه به بلایی که سرم آمده بود راه بازگشتی نداشتم و خودم را به دست سرنوشت سپردم.

امروز همراه آن پسر در خیابان با موتورسیکلت دور می زدیم که ماموران انتظامی به ما شک کردند و دستگیر شدیم. من باز هم می گویم اشتباه کرده ام و پشیمان هستم اما پشیمانی چه سود؟! کارشناس ارشد روان شناسی مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی درباره این ماجرا معتقد است: ضعف نظارت والدین بر رفتار دختر جوان، بی هدفی و بی انگیزگی او، نبود آرامش در روابط عاطفی بین اعضای خانواده، ناآگاهی والدین نسبت به دوستان و روابط دختر جوان، ناآگاهی او نسبت به مهارت های حل مسئله، دوست یابی و ارتباط مواردی است که باید در بروز مشکلات دختر جوان مورد توجه قرار گیرد.

سید مجید موسوی راد افزود: متاسفانه خانواده پس از مشاهده سمیرا در آن وضعیت، باز هم اشتباهات قبلی مانند کتک کاری، تحقیر و...را تکرار کرده اند که در نتیجه منجر به ایجاد احساس حقارت، حس انتقام و فرار او شده است. وی تاکید کرد اقتدار والدین در کتک کاری فرزندان نیست بلکه اقتدار در قاطعیت، ثبات،تیزبینی، درایت ، دوراندیشی و احاطه والدین بر شرایط زندگی است ضمن این که از دختر جوان نیز سوال می کنیم چه کسی این شرایط را برای او به وجود آورده است و آیا راه حل انتخابی، او را به نتیجه رسانده است؟

 

روزنامه خراسان

نوشته شده در پنج شنبه 29 آبان 1393برچسب:,ساعت 20:0 توسط بیتا| |

 

با چشماني گريان به دست و پاي پدر و مادرم افتادم و گفتم پسر عمويم با يکي از هم کلاسي هايم ارتباط تلفني دارد و آ دم با اخلاقي نيست، اما آن ها با عصبانيت گفتند: اگر زمين و زمان را به هم بدوزي خواسته پدر بزرگت بايد عملي بشود و عقد پسر عمو و دختر عمو را توي آسمان ها بسته اند، پس بهتر است به حرف بزرگ ترهايت گوش بدهي و با محمود ازدواج کني!

زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري مصلاي مشهد افزود: من طبق تصميم پدر بزرگم و به اصرار خانواده ام با پسر عمويم ازدواج کردم. سه سال مثل ابر و باد گذشت و متاسفانه شوهرم دار و ندارمان را پاي بساط مواد مخدر دود کرد و به هوا داد.خانه ما پاتوق دوستان کريستالي او شده بود و من بيچاره به سر کار مي رفتم تا هزينه هاي سرسام آور زندگي را جور کنم. محمود هم دلش را خوش کرده بود که دوستان بي سر و پايش گاهي به او کمک مالي تحت عنوان پول چاي مي دهند. واقعا مانده بودم از دست کارهاي اين مرد بي مسئوليت چه کار کنم و حتي يک روز که به محمود اعتراض کردم و گفتم دوستانت پا روي فرش ما مي گذارند و نان و نمک مان را مي خورند اما نگاه ناپاکي دارند، او با ناراحتي جواب داد: تو ايراد داري و حتما چراغ سبزي به آن ها نشان داده اي و تحريک شان مي کني.در برابر اين توهين بزرگ دختر يک ساله ام را در آغوش گرفتم و گريه کنان به خانه پدرم رفتم تا ببينم چه خاکي مي توانم بر سرم بريزم، اما لحظه اي که به خانه رسيدم متوجه شدم دقايقي قبل پدر بزرگم فوت کرده است و غوغايي به پا شده است من بلافاصله به خانه برگشتم و به محمود گفتم: پدر بزرگ مرده است و بايد هرچه زودتر بروم. او که خمار و بي حال بود مرا راهي کرد و قول داد تا يک ساعت ديگر خودش را برساند، اما دو روز بعد آمد.مراسم عزاداري که تمام شد من درصدد بودم تا تکليفم را روشن کنم، اما يکي از دوستان شوهرم يک روز مرا صدا زد و گفت: هر وقت به تو نگاه مي کنم، دلم کباب مي شود چرا با اين مرد مفنگي زندگي مي کني و عمرت را تباه کرده اي.نمي دانم چرا عقده دلم باز شد و به او که خودش براي مصرف مواد مخدر به خانه ما مي آمد اعتماد کردم. بهرام در ديدارهاي بعدي گفت که مجرد است و مي تواند آينده خوبي برايم مهيا کند. او با محبت هاي فريبنده خود مرا خام کرد و به اين ترتيب بود که طلاقم را از محمود گرفتم. اما الان با وجود گذشت دو سال اين آدم هوسران فقط وعده سر خرمن مي دهد. ما چند ماه به طور موقت و پنهاني با هم عقد کرديم. از مدتي قبل متوجه شدم که او با معرفي من به مردان غريبه قصد سوء استفاده هاي غير اخلاقي دارد و حتي تهديدم مي کند که اگر به خواسته هاي پليدش تن ندهم، روزگارم را سياه خواهد کرد. من با اشتباه بزرگي که مرتکب شدم از چاله به چاه افتادم و عروسک شيطان شدم. اميدوارم هيچ پدر ومادري براي ازدواج فرزندان خود تصميم غيرمنطقي و نامعقول نگيرند و هيچ زني هم فريب حرف هاي دروغين افراد انسان نما و حيوان صفت را نخورد.«حسين سليمان پور مقدم» کارشناس ارشد روان شناسي درباره اين ماجرا معتقد است، توصيه هاي بزرگاني مثل پدر بزرگ و مادربزرگ به ويژه در موضوع ازدواج کاملا قابل احترام است، اما اجراي آن حتما بايد همراه با تعمق، تامل و دقت نظر باشد. پس ازدواج امري نيست که به صرف يک توصيه انجام شود.نکته ديگر اين که حضور دوستاني به صورت مجرد و نه خانوادگي آن هم در زمان هاي متعدد در خانواده هميشه آسيب زاست و همان طور که در اين ماجرا مي بينيم ويژگي اعتياد نيز بر اين افراد اضافه مي شود که درصد آسيب زايي را تشديد مي کند.اين مشاور خانواده افزود: انجام و اجراي هر اقدام مهمي مثل ازدواج بايد با تفکر انتقادي همراه باشد و تاکيد مي کنيم تقويت رفتار جرات مندانه و «نه» گفتن به خواسته هاي غير منطقي افراد ديگر بسيار مهم و ضروري است تا از وقوع چنين وقايع تاسف بار و نگران کننده به طور آگاهانه پيش گيري شود.



 
نوشته شده در یک شنبه 25 آبان 1393برچسب:,ساعت 10:26 توسط بیتا| |


Power By: LoxBlog.Com